۱۳۹۲ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

ز دل و دیده گرامی تر هم آیا هست،آری دست

نمیدونستم.نمیدونستم که شب آخر ه.حرف آخر رو دارم میزنم.نگاه آخر ه.لمس آخر ه.شب بخیر ماجون.صب میام مرخص میشی میریم خونه.بای بای.نگام کن.نا نداشت. از لای پلکاش نگاه کرد.صورتمو بردم پایین.دست کم جونشو آهسته آورد صورتمو گرفت و بوس کوچولو کرد.
خدافظ
نمیدونستم آخرین خدافظیه:(

۱ نظر: